ای امامم کی میایی
دلم تنگت است
روزگارم به سختی می گذرد
کجا...یی
مرا غم میخواند
کی میایی
آواز ناز بلبل روح را نوازش میکند
نور روی ماه تو درون مرا جانی دوباره میدمد
آه از عجل
آه از فراغ
آه از نیاز هاچون چراغ
چو در قلب من باشی میچشی سوز و گداز
ای آوای دلنشین من
ای آقای بی قرین من
من تو را در ابر های صید می کنم
پس نمی دانم که تو نزد منی
با منی همراه من
با منی تو یار من
با منی و عاشقی درد بدی است
با منی و بی نسیب این آدمی است
ای عزیز نزدم کی آیی عاشقم
جان به قربان و نگاهت میدهم